o*o*o*o*o*o*o*o
مهم نیست اگر انسانی
به خاطر کسی که دوستش دارد
غرورش را از دست بدهد
اما فاجعه است
اگر برای حفظ غرور
کسی را که دوست دارد
از دست بدهد
o*o*o*o*o*o*o*o
oOoOoOoOoOoO
مردها اصلا گریه نمی کنند
فقط گاهی تنها با دیدن یک عکس یا
به یادآورن یک خاطره
لبخندی تلخ می زنند و
بی صدا میشکنند
در خود مچاله می شوند و
میمیرند
مردها همیشه بعد از مردن
گریه میکنند
oOoOoOoOoOoO
سر راهت چند دختر دیدی!؟
یک جوان از عالمی پرسيد: من جوان هستم و نمی توانم خود را از نگاه به نامحرم منع كنم، چاره ام چيست؟
عالم نيز كوزه ای پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را سالم به جایی ببرد و هيچ چيز از كوزه بیرون نريزد و از شخصی درخواست كرد او را همراهی كند و اگر شير را ريخت جلوی همه ی مردم او را كتك بزند
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چيزی بیرون نريخت
عالم از او پرسيد: سر راهت چند دختر دیدی!؟!؟
جوان جواب داد: هيچ! فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوی مردم كتك بخورم و خار و خفيف شوم
عالم گفت: اين حكايت مؤمنی است كه هميشه خدا را ناظر بر كارهايش می بيند و از روز قيامت و حساب و كتابش که مبادا در منظر مردم خار و خفیف شود بيم دارد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شیری گرسنه از میان تپه های کوهستان بیرون پرید و گاوی را از پای درآورد؛ سپس در حالی که غذا می خورد هر از گاهی یکبار سرش را بالا می گرفت و مستانه نعره می کشید
صیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود صدای نعره های مستانه شیر را شنید و پس از ردیابی با گلوله ای آن را از پای درآورد
هنگامی که مست پیروزی هستیم، بهتر است دهانمان را بسته نگه داریم
غرور، منجلاب موفقیت است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شاگردی به استادش گفت: روبروى خانه ى من يک دختر و مادری زندگى مى کنند. چند ماهى است هر روز و گاهی هم شب ها مردان رفت و آمد دارند!! من دیگر قادر به تحمل اين اوضاع نيستم
استاد گفت: خب شايد اقوامشان باشند؟
شاگرد گفت: نه! من هرروز از پنجره نگاه می کنم؛ گاهی وقت ها بيش از ده نفر متفاوت می آيند و بعد از چند ساعتى مي روند
استاد گفت: کيسه اى بردار و براى هر نفر يک سنگ در کيسه بینداز، چند ماه ديگر همراه با کيسه بیا تا ميزان گناه ايشان را بسنجم
شاگرد رفت و چنين کرد
بعد از چند ماه آمد و گفت: از بس کیسه سنگين شده که من نمى توانم آن را حمل کنم؛ شما براى شمارش بيايید
استاد گفت: تو که يک کيسه سنگ را تا خانه من نتوانستى حمل کنی؛ چگونه می خواهى بار سنگين گناهت را نزد خدا ببرى؟؟؟
برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفار کن
چون آن دو زن، همسر و دختر عالمى هستند که وصيت کرد بعد مرگش شاگردانش در کتابخانه او مطالعه کنند
اى پسر آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت
همانند تو که در واقعيت شاگردی اما در حقيقت شيطان
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
..♥♥..................
نگذارید قهرهایتان طولانی شود
نگذارید بغضها طوفان شود
نگذارید دلتان احساسِ سنگینی کند
هرچقدر هم که صدایتان بالا رفت
اخمتان در هم شد
با حرفی، آغوشی، نگاهی
یک نقطهی پایان بگذارید
ادامه دادن یعنی غرور
و غرور تمرینِ جدایی میآورد
..♥♥..................
عادل دانتیسم
..*~~~~~~~*..
زن این طوری است که می چسبد، سفت و سخت می خواهدت
هی می گوید که با همه چیز می سازم، حتی بهتر از آن که مادربزرگ با پدربزرگ و هوو می ساخت، هی اصرار می ورزد که بمانیم، تا ابد حتی، هی تصویر عاشقانه می سازد
بعد همان طور که مرد دارد ناز می کند، دارد طفره می رود، دارد خودش را به آن راه می زند و فکر می کند زن هنوز می خواهد، فکر می کند زن هنوز می سازد، یک هو ناغافل می بیند زنی نیست کنارش، که بخواهد، که بسازد، که بماند
زنی که می خواست دیگر نمی خواهد. اگر همه ی پوئن های شهر را بدهی بهش، نمی خواهد
مرد، اگر به موقع نباشد، اگر سر بزنگاه قاپ را ندزدد، از کف ش رفته است برای همیشه
زن، مرد را می خواهد به شرط آن که غرورش نرود زیر پای او له بشود
^^^^^*^^^^^
سین.جیم